۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۹۷

تا کی ای مونس دلم بیموجی غمگین کنی
گریه های تلخ منه بینی و لب شیرین کنی

چون هلاک جان خود خواهم بزاری و دعا
ناشنیده آریو در زیر لب آمین کنی

گفته ای جانت به کام دل رسانم یا به لب
آن نخواهی کرد هرگز دانم اما این کنی

از گل روی توأم رنگی جز این حاصل نشد
کز سرشگ ارغوانی چهره ام رنگین کنی

سر به تاج سلطنت دیگر فرو نابد مرا
گر همه عمر التفاتی با من مسکین کئی

ای دل اول آستین از عقل و دست از جان فشان
گر ز خامی پنجه با آن ساعد سیمین کنی

جنت الفردوس بنمایند در خوابت کمال
گر شبی خاک در آن ماهرو بالین کنی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.