۲۷۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۱

دلم به زخم زبانها نگردد آزرده
که عاشق تو بود گنده تیر خورده

چه خوش بود صنمی چون تو در بر آوردن
به خلوتی که بود حجره در بر آورده

دلی که بود درو رحم کردیش از سنگ
دگرچه برخورم از بار دل دگر کرده

بناز چشم تو پرورده شد دلم منگر
بخواریش که عزیزیست ناز پرورده

شنیده که مویز سیه بود شیرین
گرین ز سبز خطان دلبر سیه چرده

مرا چه بیم ز آتش چو سرد خواهد شد
جحیم پر شرر از زاهدان افسرده

کمال واعظ خوشگوی ما زبانگ و خروش
چو شد خموش نگه دار گو همین پرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.