۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۳۵

بینم ابروی تو پیوسته مه نو گه گه
آن نبودست که گویند بقله الحرمه

دارم از مهر تو گه روشن و گه تیره دو چشم
تا سر زلف سیه داری و رخسار چو مه

چون روی تشنه دلا جانب سیمین ذقنان
پای بیرون منه از ره که بیفتی در چه

باش تا نغمه نی گوش کنیم ای صوفی
چند بانگ نو و فریاد تو الله الله

لاف زد گل بتن نازک تو زیر قبا
خواست عذر گنهش لاله و برداشت کله

ای خوش آن دم که ببوسیدن رخسار و لبت
شمع بنشانم و پیش تو نشیئم آنگه

گفته های تو که با آن زده سکه کمال
هفت هفت است ولی چون زر خاص ده ده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.