۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۲

ما به کلی طمع وصل بریدیم از تو
مرحبانی نزده دست کشیدیم از تو

دل که در عشق تو خود را به غلامی بفروخت
تا به هیچش ندهی باز خریدیم از تو

سالها گرچه نهادیم به تو چشم امید
جز جفا و ستم و جور ندیدیم از تو

هر سؤالی و دعانی که بر آن در کردیم
غیر دشنام جوابی نشنیدیم از تو

چه درختی تو که تا در چمن جان رستی
بر نخوردیم و گلی نیز نچیدیم از تو

در دو لب رنگ برنگ این همه حلوا که تراست
و ای عجب چاشنی هم نچشیدیم از تو

رفتی از چشم ترو گریه کنان گفت کمال
رفت عمر و بمرادی نرسیدیم از تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.