۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۱۱

گفته‌ای از ما دلت بردار زنهار این مگو
جان من با آن لب و گفتار زنهار این مگو

گفته راه وفا ما نیکه نتوانیم رفت
با چنان قد خوش و رفتار زنهار این مگو

گفته خواهم بریدن از تو دیگر باره مهر
هم به مهر خود که دیگر بار زنهار این مگو

گفته صبح امیدت من نیاوردم به شام
از رخ و از زلف شرمی دار زنها این مگو

گفته در آفتاب و به توان هرگز رسید
وصل رویم هم همان انگار زنهار این مگو

گفته آب خوشی هرگز کسی خورد از سراب
وعده ما هم همان پندار زنهار این مگو

گفته از دوستی جان خودم خواندی کمال
هرچه گونی این مگو زنهار زنهار این مگو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.