۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۹

من و محنت تو زهی راحت من
چه راحت که بخت من و دولت من

چو من با تو باشم زهی راحت تو
اگر این نباشد زهی محنت من

به دشنام من رنجه گشتی شنیدم
زهی خواری نو زهی عزت من

من و اقتدا با تو در هر نمازی
همین است تا زنده ام نیت من

غمم گو مخور چونکه آن یار دیرین
تکو می شناسد حق نعمت من

زنصدبع میترسم ای جان روانتر
ز خاک در او بر زحمت من

کمال این شرف تا قیامت ترا بس
که گوید فلانیست در خدمت من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.