۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۸

دلبر نازک دل من هر زمان رنجد ز من
گریش گویم به جان ماند به جان رنجد ز من

گر ببندم نقش بوسش در خیال آید به جنگ
را بر آرم نام آن لب بر زبان رنجد ز من

گر بگویم نیست در خوبان مسلمانی و رحم
زین شکایت ها نخست آن داستان رنجد ز من

فتنه انگیزی و شوخی را اگر عیبی نهم
اول آن چشم آنگهی آن ابروان رنجد ز من

دوست دارم ز خوبانش همه دانند گو
من چه غم دارم گر این آزارد آن رنجد ز من

خاطر جان جهان من چو باشد برقرار
سهل باشد گر دل خلق جهان رنجد ز من

دردسر کم ده به ناله آن سگ کورا کمال
گر نمی خواهی که بار مهربان رنجد ز من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.