۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۴۲

خوش است بر لب معشوق مست بوسیدن
به باد روی دلارام باده نوشیدن

چه عمر خوش که گذشتی بوصل یار مرا
اگر مراد میسر شدی به کوشیدن

رنیم ار چه نصیحت کند ولی نتوان
به بانگ هر سگی از کوی دوست گردیدن

بتاز کام دل خود ز باغ رخسارت
گلی چنانکه تو دانی کجا نوان چیدن

چو عکس جوهر آب حیات روح افزاست
عقیق باده فروشت بگاه خندیدن

کسی که وصف جمالت شنید ممکن نیست
که بگذرد به ملامت ز عشق ورزیدن

اگر چه نیغ اجل بر سر کمال آمد
به هیچ رو نتواند دل از تو ببریدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۴۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.