۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۶

گر خود هزار سنگ ملامت به سر خورم
چندانکه زنده ام غم آن سپمپر خورم

آبی که از سفال سگانش رود به حلق
به زآن شراب لعل که از جام زر خورم

ریزم به باده خون جگر گره برم به کار
بی روی بار باده به خون جگر خورم

آید خوشم چو باد که بر فرگی زند
مشتی که از رقیب نو بر چشم تر خورم

تبری به چشم خوردم و سپری نشد از آن
بفرست دیگری که به چشم دگر خورم

عمر ست بار و حلق جهان در دعای او
من در دعای خویش که از عمر برخورم

گفتی کمال هیچ مگوی این دهن ببوس
من طوطیم سخن کنم آنگه شکر خورم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۶۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.