۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۲

در دست در درونم درمان آن ندانم
ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم

از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی
تا یک نفی ببینم روی نو پس نمانم

دوراست کوی جانان ای باد و من ضعیفم
فریاد جان من رس و آن جایگاه رسانم

جانم بکاست چون شمع ای باد صبح آخر
از گشتنم چه خواهی من خود ز مردگانم

جور من از طبیب است درد من از جیب است
آن غصه با که گویم این قصه با که رانم

در بند تن دریغ است جان پری نژادم
دیوانه وار ناگه رنجیر بگسلانم

حال کمال گفتم یک شمه ای بگویم
چون مهربان ندیدم شهر است بر دهانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.