۲۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۱

دارم آن سر که سر زلف نگاری گیرم
بر سر کوی دلارام قراری گیرم

خرقه بفروشم و دفتر گرو باده کنم
جام می نوشم و از روضه کناری گیرم

آستین بر همه افشانم و از جان و جهان
دست کوته کنم و دامن باری گیرم

نکنم توبه و در حلقة سودا زدگان
با سر زلف نگاری سرو کاری گیرم

گرچه روزی بشب آورد پندار که من
از خطت بر دل آشفته غباری گیرم

گو نصیحت مکن از روی تو ای زاهد شهر
ناصع آن نیست که او را به شمار گیرم

گر تو سیب زنخ خویش نپوشی ز کمال
من برای دلم از روی تو باری گیرم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.