۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۰۴

ترا بر دیده من جاست گفتم
که این جوی و تو سروی راست گفتم

البت گفت از توأم جانست درخواست
مرا از نست این درخواست گفتم

دهانت با دلم گفتا کجایی
که پیدا نیستی، پیداست گفتم

ز من پرسید هرگز میکنی خواب
نکردم این گنه شبهاست گفتم

به تنهانی به سر چون می بری گفت
خیالت روز و شب با ماست گفتم

دلت کو گفت تا با من سپاری
اگر دل نیست جان برجاست گفتم

کمال این درد را گفتی چه درمان
نمی دانم خدا داناست گفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۰۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.