۲۶۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۸۲

آن دهان را بدو لب قند مکرر گفتم
سخن مختصر خوب چو شگره گفتیم

عارضت را که شد از خال و خط آلوده به مشک
پیش دل سوختگان شمع معتبر گفتیم

چون به وصف رخ تو روز شد امشب شب ما
صفت زلف سیاهت شب دیگر گفتیم

دل ز مشکینی آن خال حدیثی میگفت
چون به زلف تو رسید آن سخن از سر گفتیم

ذکر بالای تو گفتیم برابر با سرو
هر دو چون ذکره بلند است برابر گفتیم

دیده بر خاک درت کرد به خونابه سواد
ماجرانی که شب هجر بر آن در گفتیم

با تو از بیم ملالته صفت اشک کمال
گرچه رنگین مخنی بود روانتر گفتیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.