۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۶۷

ز رویم وقت کشتن می رود رنگ
که میترسم بگیر تیغ او زنگ

گذشت از خون من نارانده شمشیر
چه حکمت بود پیش از آشتی جنگ

به بازی گل زدم ناگه برو گفت
چرا بر شاخ نازک میزنی سنگ

چو بوسی میدهی باریه روانتر
که دارم با دهانش فرصتی تنگ

سگم می خواند و می خواهدم عذر
سگی باشم اگر دارم ازین ننگ

به من هر غم کرو آید رود آه
به استقبال او تا نیم فرسنگ

کمال از دل نیاری ناله بیرون
که رسوائیست چون خارج شد آهنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.