۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۴۴

مرا بگفت کسان چون قلم مران از پیش
که من از دست تو خواهم گرفت خودسر خویش

چو دل حدیث تو گوید ز دیده خون بچکد
رود هر آینه خون چون دهن گشاید ریش

اگر بریش دلم نیش نیز دره نگرد
در آن نظاره به حیرت فرو رود سر نیش

بدست غمزه روانتر روانه کن تیری
که صبر آن نکند دل که بر کشی از کیش

دلا بیار سر و جان برسم درویشی
که بی معامله آمد مرید نا درویش

به حلق های غلامی مرا گران شده گوش
چنانکه نشنوم این بار پند نیک اندیش

مزید جور ز دل کم نکرد هر کمال
چرا که جور تو بیش است و مهر بیش از پیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.