۲۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۸۶

زهی چو کعبه ترا صد هزار سر بر در
ندیده از مژه سیل بار ما تر تر

نگفته نام لب ناز کت به جز جان جان
دوباره گفتمش ای عمر رایگان زرزر

ز ناز کی خط نو سر به پیچد از ریحان
نوشته بر ورق چهره اشک ما فرفر

کبود و سرخ برآید چو برگ گل از لطف
دلت به بر حجرالا سودست در مرمر

بهای بوسه که گفتی چه میدهی پرسید
ندیده لایق خاک درت به جز سر سر

روان روان ز دل ریش آنچه گفت کمال
به همسرى قد تو عار دارد از عرعر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.