۳۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۶۹

با روی تو چیست جنت و هور
هر چیز نکو نماید از دور

ما را نظری که هست بر تست
خود حور و فرشته نیست منظور

لبهای تو کرد بر دلم سرد
اندیشه سلسبیل و کافور

چشم تو به خون ماست تشته
باشد همه وقت تشنه مخمور

بر غمزه منه گناه خونم
مأمور بود همیشه معذور

نزدیک تر که میدهم جان
از دیده مرو که می رود نور

ابیات کمال بیت نحل است
نوک قلمش چو نیش زنبور

هر کس که شفا ازین عسل یافت
هرگز نشود ز غصه رنجور

بر دیده نهند شاید این شعر
نظار گیان بیت معمور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.