۲۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۶

یاد روی تو چو در خاطر ما می گذرد
وقت ما در همه وقتی به صفا می گذرد

چشم کس محرم سلطان خیال تو چو نیست
بسر مردم بیگانه را می گذرد

پشت سودا زدگان سر بسر از غصه دوتاست
تا چرا باد بد آن زلف دوتا می گذرد

بر سر کوی تو باید بسر و چشم گذشت
مدعی چشم ندارد که به پا می گذرد

رفت در آه و فغان بی تو مرا عمر دراز
آه ازین عمر که بر باد هوا می گذرد

تیر مژگان ترا هیچ سپر مانع نیست
که به یک چشم زدن از همه جا می گذرد

نرود عکس لب لعل تو از چشم کمال
در زجاجیست می از شیشه کجا می گذرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.