۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵۴

همه کس را نظری از تو تمنا باشد
این نوع همه از دیده بینا باشد

دوش در خواهش یک بوسه رقیب تو مرا
چیزها گفت که دشنام تو حلوا باشد

تیر و خنجر فکن از دست و بنازیم بکش
چند بر جان و سرم منت اینها باشد

خط نشد شسته به آب از ورق عارض تو
آن مرکب مگر از درد دل ما باشد

بار ما روی چو مه دارد و بالای چو سرو
کس ندیدست چنین مه که به بالا باشد

تا کی ای مناسب از حد زدنم ترسانی
پیشه مستان چه بود حد تو پیدا باشد

گرچه چون چشم خود افتاده بکنجی است کمال
با خیال تو مپندار که بینا باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.