۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴۰

هر قطره خون که از مژه بر روی ما چکد
آید دوان دوان که بر آن خاک پا چکد

از غمزه نیش زد به جگر ساحری نگر
کونیش بر کجا زد و خون از کجا چکد

آن دم که نیغ فرقت ازوه سازدم جدا
از دیده خون چکد از دل جداه چکد

ریزد ستاره روز قیامت عجب مدار
روز وداع اشک گره از دید ها چکد

گر زیر با دلم بشکستی چو زلف خویش
دایم ز شیشه دل من خون چرا چکد

هر شب دو دیده آب چکان در هوای تست
شینم که دیدن همه جا از هوا چکد

ابر بلاست هجر تو و گریه کمال
باران محنتی که از ابر بلا چکد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.