۲۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳۶

وقتی مرید بود دل اکنون غلام شد
زلف بنی گرفت و گرفتار دام شد

صوفی ز عشق باره برندی گرفت نام
از ننگ زهد رست و بدین نیکنام شد

چشمم به آرزوی تماشای زلف تست
چون چشمه روزه دار که مشتاق شام شد

لبهای تشن پرور نو نا ز دیده رفت
آبم به حلق و خواب به مژگان حرام شد

گر غم بکند از چمن دل صنوبرش
در جان خیال قد تو قائمقام شد

مه را که کوس حسن بر افلاک میزند
تو دیر زی که نوبت او هم تمام شد

نازک سخن بوصف لب او شدی کمال
طوطی شکر شکست که شیرین کلام شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.