۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۲۸

ندارد آن دهان گفتم نشان گفتا چنان باشد
مارینا ولی ما را میانی هست و آن هم بی نشان باشد

غم خال نو آسان نیست بر جان و تن لاغر
که تار عنکبونانرا مگس بار گران باشد

به یک داغ و نشان نبود غلامانرا گریز امکان
ا ز جورت چون گریزد دل که بر وی صدنشان باشد

نباشد بر زمین سروی چو تو بر آسمان ماهی
و گواه من برین معنی زمین و آسمان باشد

خجل زآن باغ رخسارند گلبویان یکی ز آنها
که پیش آن ذقن شد سرخ سیب بوستان باشد

عجب سرویست آن قامت عجبئر آب آن عارضی
کسی را زیید این افسر که خاک آستان باشد

زمان وصل چون یابی کمال آن دم غنیمت دان
که خوش میشی است سلطانی اگر خود یک زمان باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.