۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸ - زبان حال زینب مظلومه سلام الله علیها

شوم فدای تن بی‌کفن به روی ترابت
به خواب جان برادر که گشته موسوم خوابت

پی وداع تو با اشک و آه آمده زینب
ز من بپرس که خواهر که برده است نقابت

اگر کفن ننهادم به پیکر تو و رفتم
مرا ببخش که شرمنده‌ام ز روی جنابت

ز خاطرم نرود تا به روز حشر برادر
ز درد تشنه لبی پیچ و تاب قلب کبابت

چو ابن سعد نمی‌داد بر تو قطره آبی
دگر برای چه آن بی‌حیا نداد جوابت

کشید شمر به حلق تو دشنه با لب تشنه
نداد قطره آبی چرا ز راه ثوابت

گرفته وعده مهمانی از تو خولی و ترسم
ز کنج مطبخ آن میزان خانه خرابت

به حیرتم که رسم بعد از این کجا به وصالت
به شهر شام بود وعَده یا بیزم شرابت

دگر ز معصیت خود مترس(صامت) محزون
که هست شاه شهیدان شفیع روز حسابت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۷ - و برای او همچنین
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۹ - و له فی المرثیه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.