۳۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵

از تیر خطا کردن تو دل گله‌مند است
ای سخت کمان قیمت یک تیر تو چند است

هر چند بود بخت من غمزده کوتاه
الحمد که اقبال تو امروز بلند است

اهل خردم پند دهند از چه نگویند
با خوبش که دیوانه کجا قابل پند است

از محنت بیداری شبها خبرش نیست
آن را که سحر تکیه به دیبا و پرند است

(صامت) قدح زهر غم و درد جدایی
مردانه به سرکش بره دوست که قنداست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.