۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۸۵

گر تو از پرده به ما رخ بنمانی چه شود
ور دری بر من درویش گشانی چه شود

بفراموشی ار ای شمع دل افروز شبی
از در حجره ما باز در آنی چه شود

صبح امید من ار بار دگر از سر مهر
حال ما نیره نداری و بر آنی چه شود

بر سر کوی وصالت به امید نظری
اگر آیم من محزون به گدانی چه شود

محنت غربت و تنهانی شب کشت مرا
آخر ای شام غریبی بر آنی چه شود

ما حریف می و چنگیم به آواز بلند
مطربا گر تو همین پرده سرانی چه شود

جام می نوش کمال و مکن اندیشه آن
که ترا حاصل ازین زهد ربانی چه شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.