۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵۳

شب که در خلوتم آن شمع شکر لب باشد
خواهم از بخت که روزم همگی شب باشد

گه گه از حسرت آن لب که بوسم لب جام
جامم از خون دل و دیده لبالب باشد

گر شفا خواهد از آن لب دل بیمار مرنج
هرزه گوید همه آن خسته که در تب باشد

بر رخ از دود دل ماست مرکب خط بار
گر نداند دگری جهل مرکب باشد

سر زلف تو به یاد آرم و بارم در اشک
در شب تیره که آمد شد کوکب باشد

از رقیبان چو عقرب ز درت خواهم رفت
گر چه خوش نیست سفر به که بعقرب باشد

چه عجب گر نظر لطف تو باشد به کمال
روح را نیز نگاهی سری قالب باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.