۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۳۰

روی تو دیدم سخنم روی داد
از آینه طوطی به سخن در فتاد

صوفیم و معتقد نیکوان
کیست چو من صوفی نیک اعتقاد

خانه چشمم که خیالت دروست
جز به تماشای تو روشن مباد

از آمدنت رفت خبر در چمن
سرو روان جست و به پا ایستاد

مه که نهادی کله حسن کج
روی تو دید آن همه از سر نهاد

ای که فراموش نیی هیچ وقت
وقت نشد کاوری از بنده باد

یاد کن از حالت آن کز کمال
پرسی و گوینده ترا عمر باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.