۲۵۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵۸

پیش رخ نو دیده پری را نکو ندید
شد ناظر فرشته و این خلق و خو ندید

رویت ندید عاشق و به غایبانه گفت
بیچاره بیریا سخنی گفت و رو ندید

صوفی نیافت بهره ز اوقات صبح و شام
تا بی حجاب تابش آن روی مو ندید

روز نکوست روی تو شکر خدا که هیچ
زاهد به روز گار نو روزه نگو ندید

کار چشم رمد گرفته گوهر فشان ما
کحل الجواهری به از آن خاک کو ندید

نرگس مثال چشم تو در خواب و هم در آب
چندانکه کرد بر لب جو سر فرو ندید

بود آرزوی جان کمال آن دهان دریغ
کش جان رسید بر لب و آن آرزو ندید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.