۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۸

باز تیر غمزه او بر دل ما کی رسد
این نظر تا بر کی افتد این بلا تا کی رسد

داوری جانها نها آن ابروان بر طاقها
دست کوتاه من محروم آنجا کی رسد

کرده اند آن لب طمع شاهان نه تنها چاکران
چون گدا بسیار شد ما را ز حلوا کی رسد

ذره را صد پاره باید کرد وقت پایبوس
چون گدا بسیار شد با ما ذره ذره خاک آن پا کی رسد

کی رسد گفتم به بالای تو چشم از زیر پای
گفت آن آبی است از پستی و بالا کی رسد

از لبش دشنام میخواهی طلب در هر دعا
با گدا مرسوم سلطان بی تقاضا کی رسد

آن ذقن بی سوز سینه کی بدست آید کمال
سیب شیرین است و بی آسیب گرما کی رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.