۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۲۲

ای خوش آن دم کز نو بونی با دل انگاران رسد
نکهت وصل مسیحا سوی بیماران رسد

از ضیافت خانه درد تو دل نومید نیست
هم نصیبی زآن سر خوان با جگر خواران رسد

کار دولت باشد آن نی سعی ما گر گاه گاه
چون تو مطلوبی بسر وقت طلبکاران رسد

پیش رویت دیده را از گریه میدارم نگاه
زحمتی بر گل نمیخواهم که از باران رسد

روی گل نادیده بلبل یافت نرگ صد وصال
خفته نابینا بود دولت به بیداران رسد

ما و جور دشمنان بردن که دارد لذتی
هرچه بهره دوست بر جان دلفگاران رسد

دل به آزار سگ کویت نرنجاند کمال
یار منتدار باشد هرچه از باران رسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.