۲۶۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۳

یاد بوس چون منی حیف است کآید بر زبانت
نیک گفتی نیک پیش آ، تا ببوسم آن دهانت

زاهد پر خواره می شد دم به دم لاغر میانتر
ا گر دل او گه گهی میرفت در فکر مانت

زآن دهان و زآن میان خواهد دلم پرسد نشانی
بی نشان از بی نشانان زودتر باید نشانت

چون بشیر از لبلة المعراج زلفت بر گذشته
در میان قاب قوسیتم فکنده ست ابروانت

سر به هر در میزنیم شاید در آری سر از آن در
اینهمه تصدیع از آن آورده ام بر آستانت

گفتمش یکدم مجالم ده که تا آن لب پیوسم
گفت پرهیز کن کاین انگین دارد زبانت

با خیالش تا سخن راندی کمال از در اشکت
میچکد درهای گوناگون از لفظ در فشانت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.