۲۷۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۸

نیست ما را بجز آن جان و جهان در یایست
زانکه پی او په جهانست و نه جان دریایست

خاک آن در طلیم تا بنهم رخ آنجا
که رخ زرد مرا نیست جز آن دریایست

در نمی با پدرش از خوبی تیبانی هیچ
این همه هست، میانست و دهان دریایست

پیش آن غمزه کباب جگر من منهید
که به بیمار غذا نیست چنان در یایست

چون بدیدیم رخت غمزه و ابرو پیش آر
وقت صید است بود تیر و کمان دریایست

خوشم آمد که ز غم داغ نهادی به دلم
تا دگر گم نشود بود نشان دریایست

باش گور پر خط تو دیدگریان کمال
پر سر سبزه بود آب روان دریایست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.