۲۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۶

مرد بی درد مرد این ره نیست
غافل از ذوق درد آگه نیست

بی رخ زرد و اشک سرخ بر رو
دعوی عاشقی موجه نیست

روشن و خوش صباح زنده دلان
ا جز به بیداری سحرگه نیست

سالک باکرو نخوانندش
آنکه از م اسوی منزه نیست

آستین کوته است شیخ چه سود
چون از دنیاش دست کوته نیست

خواجه تا کی زند زهستی دم
که شود زیر خاک ناگه نیست

جان برین خاک ره فشاند کمال
گر زند لال عشق بیره نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.