۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

کی چاره درد من بیچاره ندانست
دل خون شد ازین درد و جز این چاره ندانست

دردم به طبیب ار چه بدینگونه نگفتند
چون بود که از گونه رخساره ندانست

در تجربه سنگدلان سخت خطا کرد
آنکس که دلت سخت تر از خاره ندانست

در مطبخ عشق تو کباب دل ما را
لذت به از آن غمزه خونخواره ندانست

دانست دل غمزده دفع همه اندوه
دفع غم معشوق ستمکاره ندانست

شد عمر طلبکار برای طلب آخر
آخر خبری از دل آواره ندانست

مژگان کمال این همه سوزن چه دهد آب
چون دوختن خرقه صد پاره ندانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.