۲۳۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۰۹

غم عشق را هیچ تدبیر نیست
بجز وصل و آنچز به تقدیر نیست

به قتل محبان فا مانع است
و گر نه ز محبوب تقصیر نیست

گرفتم که بر دل زدی ناوکم
دریغیت هیچ آخر از تیر نیست

رها کن سر زلف در دست دل
که دیوانه را به ز زنجیر نیست

مکن صوفیا ذکر خلوت به من
که بیشم سر زهد و تزویر نیست

به پاکی و روشندلی ای جوان
می سالخورده کم از پیراه نیست

به مقصد قدم زودتر به کمال
که جز آنت از دست تأخیر نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.