۲۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

حسن پس، بار مرا، مهر و وفا گر نیست نیست
و شیوه عاشق کشان غیر از جفا گر نیست نیست

در سر او اینکه ریزد خون ما گر هست هست
کشته را از آن لب امید خونبها گر نیست نیست

عشرت و عیش بتان با عاشقان جور و جفاست
عیش وعشرت باش گو او را مرا گر نیست نیست

هست شب ها مجلس ما را به رویش تمام
شمع دیگر در میان جمع ما گر نیست نیست

خاک پاش از گریه چون کحل الجواهر ساختم
دید گوهرفشان را توتیا گر نیست نیست

آن حدیث چون شکر ما را پسندست و کمر
این دهان پیدا میان هم در قبا گر نیست نیست

روز و شب دریوزه گر بس گرڈ کوی او کمال
بر در سلطان ما دیگر گدا گر نیست نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.