۲۵۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵

بازآ که در فراق تو جانم صبور نیست
بازآ که بی حضور تو دل را حضور نیست

چشمم کز آفتاب رخت نور می گرفت
پر شد چنان ز خون که در او جای نور نیست

بیمار درد عشق تو نزدیک حالتی ست
یکبار اگر بپرسی اش از کار دور نیست

ما را هوای کوی تو و شوق روی تست
فکر نعیم و جنت و سودای حور نیست

آنکس که ذوق دردی درد نو بافته ست
جویای جوی شیر و شراب طهور نیست

گر دیگران از دوست توانند صبر کرد
باری کمال یکدم از ایشان صبور نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.