۲۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸

ای که از زلف توخون در جگر مشک ختاست
روی زیبای تو آنینه الطاف خداست

ماه را روشنی از روی تو میباید جست
سرو را راستی از قد تر می باید خواست

مهر رخسار تو سوزیست که درجان من است
خط سبز تو غباریست که در خاطر ماست

گر تو ای سرو خرامان ننشینی از پای
ای بسا فتنه که از قد تو بر خواهد خواست

همچو لاله دل من سوخته خون جگرست
که چرا سنبل گیسوی تو در دست صباست

همچو صبع از اثر مهر رخت جان بدهد
هر که را در ره عشق تو دم از صدق وصفاست

آنچنان زار و نزارست ز سوز تو کمال
که چو ماه نو از ابروی تو انگشت نماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.