۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۲

ای از تو بانواع مرا چشم رعایت
آری نظری کن به من از عین عنایت

یکبار به تصریح مرا بنده خود خوان
زیرا که همه کس نکند فهم کنایت

گفتی که عتابی کنم و ناز، دگر بار
گفتم نکنی تا نکنم حمل شکایت

دلبستگی زلف تو نگذاشت و گرنه
را میرفتم ازین شهر ولایت به ولایت

صد چاره برانگیختم و جهد نمودم
تا دامن قربت بکف آرم به کفایت

هیهات که آن فکر خطا بود که کردم
این کار میسر نشود جز به هدایت

اغیار چه دانند که با جانب بارم
باری به چه حد است و ارادت به چه غایت

چون واقف اسرار دل دلشدگانی
پیغام چه حاجت چه ضرورت به حکایت

از نمد بداندیش میندیش کمالا
دشمن چه نواند چو کند دوست حمایت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.