۲۹۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۵

حال درد خود محب هرگز نگوید با طبیب
سخت بیدردی بود نالیدن از درد حبیب

بوسه بر پای سگ کوی تو خواهم زد شبی
تا بشویم لب که بوسیدم به آن دست رقیب

ای که خواهی دادبخش غم به مسکینان خویش
چون منت مسکین ترم اول به من در آن نصیب

گفته بودی بر دلت خواهم زدن نیر دگر
بارب این دولت چه خوش بودی که بودی عنقریب

پیرهن شد چاک بر تن گلرخان باغ را
بس که از زلف تو پر کردند دامن ها ز طیب

سایه ای از ما غریبان ای عجب حیف آبدت
سروی و از سرو کوته همتی باشد غریب

بر سر آنی از هم آوازان به خوش گوئی کمال
گربر و جان در سر سروی کنی چون عندلیب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.