۳۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴

بگذار در آن کوی من اشک فشان را
تا دیده دهد آب گل و سرو روان را

مپسند بران رخ که فتد سایه ی گلبرگ
گلبرگ تحمل نکند بار گران را

دشوار کشد نقش دو ابروی تو نقاش
آسان نتوانند کشیدن دو کمان را

گفتم که لبت زیر دو دندان چو بگیرم
دارم نگهش گفت نگه دار زبان را

غیر از دل عاشق چو نشد چیز بتان گم
این طرفه چه کردند دهان را و میان را

بوسی دو لبش گفت بیا و ذقن یار
شد ضامن آن وعده هم این را و هم آن را

بگرفت کمال آن ذقن اکنون به تقاضا
آری به دل خصم بگیرند ضمان را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.