۲۹۱ بار خوانده شده

مناجات شمارهٔ ۲۴۰

الهی در دل دوستانت نور عنایت پیداست و جانها در آرزوی وصالت حیران و شیداست چون تو مولا کراست ؟ چون تو دوست کجاست ؟ هر چه دادی نشان است و آیین فرداست، آنچه یافتیم پیغام است و خلعت بر خاست، نشانت بیقراری دل و غارت جان است و خلعت وصال در مشاهده جمال.

روزی که سر از پرده برون خواهی کرد
دانم که زمانه را زبون خوآهی کرد

گر زیب و جمال از این فزون خواهی کرد
یارب چه جگر هاست که خون خواهی کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مناجات شمارهٔ ۲۳۹
گوهر بعدی:مناجات شمارهٔ ۲۴۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.