۲۴۴ بار خوانده شده
زان روز که زاهد به ریا پی بردهست
چون صبح، دلش گرم و نفس افسردهست
شب زنده بسی داشت، ولیکن به سخن
دل را نکند زنده دمش، گر مردهست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
چون صبح، دلش گرم و نفس افسردهست
شب زنده بسی داشت، ولیکن به سخن
دل را نکند زنده دمش، گر مردهست
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.