۳۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۶

به دل غمی چو نداری، به سینه داغ منه
ترا که بسته بود در، به ره چراغ منه

وصیتم شب رحلت به می‌فروش این بود
که جز پیاله به بالین من چراغ منه

مرا ز گلشن جان عطر پیرهن برخاست
نسیم گو به سرم منت سراغ منه

غمم چو تازه نکردی، به راحتم مفریب
چو ناخنی نزدی، پنبه‌ام به داغ منه

بهار آمد و بلبل به ناله می‌گوید
که بی‌پیاله چو نرگس قدم به باغ منه

به باده دست مبر، یا همیشه بیخود باش
قرابه را بشکن، یا ز کف ایاغ منه

به شکر قرب، مزن طعنه دور گردان را
چو عندلیب شدی، دست رد به زاغ منه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.