۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲۲

مردم ز تیرگی، نفسی بی‌نقاب شو
روزم سیاه شد، مدد آفتاب شو

بی فیض شعله، قرب خرابات مشکل است
خواهی رسی به مجلس مستان، کباب شو

تعمیر این خرابه، شگون نیست بر کسی
دیگر نمی‌خورم غم دل، گو خراب شو

لب خشک بایدم ز جهان شد، مرا که گفت
چون تشنگان فریفته این سراب شو؟

قدسی کسی که او مژه‌ای تر نمی‌کند
گو چون حباب، چشمش ازین شرم آب شو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.