۲۴۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۹۷

تا شد زبان گره چو جرس، بر فغان زدیم
گویا برای ناله گره بر زبان زدیم

رنگ شکسته، فال محبت بود، ازان
خرمن چو گل به نیت باد خزان زدیم

از هر سری، چو کوه، صدایی بلند شد
انگشت شکوه بر لب کون و مکان زدیم

غیر از حدیث مطرب و می هرچه خوانده شد
در حالت مطالعه‌اش بر کران زدیم

تا دیگران هنر نشمارند عیب ما
دامن به عیب‌جویی خود بر میان زدیم

در کوی یار، عمر به افسانه سر شد
تا قفل خواب بر مژه پاسبان زدیم

هرگز به عشق، ناله ما این اثر نداشت
تیری چو کودکان به غلط بر نشان زدیم

شست آب دیده نقش عمارت ز روزگار
نقش دگر بر آب درین خاکدان زدیم

خوردیم باده کهن از دست نوخطی
آتش ز رشک در دل پیر و جوان زدیم

قدسی ز بی‌نشانی خود چون زنیم لاف؟
بر سینه مهر داغ ز بهر نشان زدیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.