۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳۱

تا نشمرد آزاد، کسی بعد هلاکم
زنجیر به گردن بسپارید به خاکم

نگذاشت به خواب عدمم شیون بلبل
گل ریخته بودند مگر بر سر خاکم؟

از کین تو ترسم، نه ز بی‌مهری افلاک
گر کینه نجویی تو، ز افلاک چه باکم؟

غلتم چو صبا در چمن کوی تو بر خاک
تا بوی تو آید چو گل از خرقه چاکم

تا لعل تو آلوده می گشت، ز غیرت
آغشته به خون است رگ و ریشه چو تاکم

تا جا به چمن ساختم، از گریه بلبل
آلوده به خون است چو گل، خرقه چاکم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.