۲۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۷۵

عشاق چه جمعند؟ پریشان شده‌ای چند
با خود ز جنون دست و گریبان شده‌ای چند

مرغان چمن، چاشنی گریه ندانند
خو کرده ز گل با لب خندان شده‌ای چند

دانی چه بود دیده این گریه‌پرستان؟
گرداب صفت مرکز طوفان شده‌ای چند

چون صبح نخندند چرا بر دل صد چاک؟
خرسند به یک جاک گریبان شده‌ای چند

یک ناله ز ضعف از دل احباب نخیزد
حاصل چه بود از ده ویران شده‌ای چند؟

بردار ز رخ پرده، که مشتاق جمالند
چون آینه در روی تو حیران شده‌ای چند

در حیرتم از آتش دوزخ که چه خواهد
از سوخته آتش حرمان شده‌ای چند

وقت است که از وادی عقلم برهانند
از شهر تسلی به بیابان شده‌ای چند

ابنای زمان، نقش صنم خانه چین‌اند
دل برکن ازین صورت بی‌جان شده‌ای چند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.