۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۵

دامنم چند ز خون مژه دریا باشد؟
دیده نگذاشت که نم در جگر ما باشد

برنیاورد سر از موج سرشکم گردون
این گهر چند گره در دل دریا باشد؟

رشته‌ای را که در آن گوهر اشکی نکشند
بگسلانش، همه گر عقد ثریا باشد

در نظر، آینه مهر، صبوحی زن را
کی به کیفیت آیینه مینا باشد؟

عشق در بادیه‌ای ساخته سرگردانم
که در آن، ریگ روان، آبله پا باشد

نزنم دست در آن کار که بر هم زده نیست
شانه را گیسوی ژولیده تمنا باشد

کار قدسی به خدا باز گذار ای واعظ
جنگت امروز چرا بر سر فردا باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.