۲۶۳ بار خوانده شده
کی به بزم عشق، هر لب پی به جام می برد؟
هر تنک ظرفی، به جام دوستی کی پی برد؟
کوی عشق است این نه راه کعبه و دیر مغان
بی دلیلی، خضر ازین جا ره به منزل کی برد؟
وحشیان بر خاک مجنون پر مریزید آب چشم
تا غبارش را صبا شاید به سوی حی برد
بیغمی را همچو خود پیدا کن ای مطرب بگو
کی غم ما را ز دل، آواز چنگ و نی برد؟
رشک دارد بر هم اجزای تنم در مهر دوست
سوزد از غیرت زبانم لب چو نام وی برد
میرود با سر چو پرگار و قدم بر جای خویش
تا مبادا از پی دل، کس به سویش پی برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
هر تنک ظرفی، به جام دوستی کی پی برد؟
کوی عشق است این نه راه کعبه و دیر مغان
بی دلیلی، خضر ازین جا ره به منزل کی برد؟
وحشیان بر خاک مجنون پر مریزید آب چشم
تا غبارش را صبا شاید به سوی حی برد
بیغمی را همچو خود پیدا کن ای مطرب بگو
کی غم ما را ز دل، آواز چنگ و نی برد؟
رشک دارد بر هم اجزای تنم در مهر دوست
سوزد از غیرت زبانم لب چو نام وی برد
میرود با سر چو پرگار و قدم بر جای خویش
تا مبادا از پی دل، کس به سویش پی برد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.